Sunday, March 23, 2003
رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گلست و نبيد
...
ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز
كه گرد عارض بستان خط بنفشه دميد
...
چنان كرشمه ساقي دلم ز دست ببرد
كه با كسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد
ديشب با اومدنتون ، بعد از مدتها ، صداي ساز توي خونه بلند شد. صداش انگار كه مقدسه، پاكه،صميميه، انگار كه در تمام وجودم جريان پيدا ميكنه. ديشب با خودش منو برد به اون سالها، به اون روزها، به همه اون لحظه هاي بي بازگشت و تكرار نا شدني.
من اول گفتم كه نه، من ديگه ساز نخواهم زد. به يه دليل خيلي شخصي. و گفتم كه من استاد جديد نمي خوام. ولي مگه ميشه سازم با پوست تنم تماس پيدا كنه و بار ديگه احساس نكنم كه چقدر دوستش دارم؟!
انگار چيزي در خونم جريان پيدا ميكنه، حسي كه خواسته ام به دست فراموشي سپرده شه، ولي نشده. آره! هنوز هست. روي پرده هاي ساز ، لمسش ميكنم و فرياد ميزنه كه من هنوز زنده ام و هنوز هستم. كافيه خودت بخواي تا باز طنين صدام همه جا رو پر كنه. كافيه تو بخواي...
نوبهارست در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي
...
من نگويم كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي
...
نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشكل باشي
...
گر چه راهيست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي
چه خوبه كه بالاخره بعد از اين همه انتظار، فردا ميريم...
Friday, March 21, 2003
ز كوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل بر افروزي
...
سخن در پرده ميگويم چو گل از غنچه بيرون آي
كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
...
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
هر روزتان نوروز...
كاش عادت نمي كرديم به روزها، به زندگي ، به روزمره گيها ، به بودن ها، به دوست داشتن ها ، به همديگه ، به...
اونوقت از يادمون نمي رفت كه هر كدوم از روزهاي زندگي، به اندازه همون روز اول بهار، و هر كدوم از لحظه ها و ثانيه ها، به اندازه همون لحظه تحويل سال، خاص ومنحصر به فرد و مقدس هستند و قابل ستايش.
اون وقت شايد قدر زندگي، قدر بودن ها، قدر دوست داشتن ها و قدر همديگرو هم بيشتر ميدونستيم.
كاش عادت چشمامونو نمي بست به روي اين همه زيبايي...
آري! غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست...
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت...
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت...
مرسي دوست عزيز، خيلي لطيف و قشنگ نوشتيد. با اجازتون من اين جمله را ميذارم اينجا كه هميشه ببينمش:
هنوز هرگاه به كوچهء”عرايض..“ سري ميزنم ، حضوري ازياد ”بنفشه“ ها در حال و هواي آن ، يادآور روزهاييست كه ديگر وجود ندارد...
بهار كه بيايد و درخت كه جوانه بزند و شكوفه كه بشكفد و نسيم كه بوزد و نم باران كه بزند, تو ديگر نمي خواهي كه سردت باشد.
س اول سرماست.
از خواب كه بيدار شوي بهار آمده است, سرما رفته است و آفتاب ديگر رنگ پريده نيست. چشم تو حالا مي خواهد بخندد.
سال نو با وبلاگهايي كه دوست دارم:
- عرايض: ٭ بدون توضيحات اضافه: سال نو مبارک.
- گاو و گلدون : ٭ نوروز مبارك.
- قاصدك : ...
هفت سين پر مي شود از سين هايي كه مال تو نيست و دل تو پر مي كشد به سوي سايه يي كه نيست و سال نو مي شود در ....
س س س س س س س...
يادت باشد امسال يك واژه بسازي براي هفت سين سال ديگر.
واژه اي از جنس عشق كه با س آغاز شود و با س به پايان برسد.
- آنسوي مه : ●زمين تان سبز، آسمان تان آبی, دريايتان زلال و .... زندگی به کام باد. سال نو مبارک.
- آيدا: سال نو مبارک يه عالمه .
- نويد: عيد شما مبارک :) ( دمب شما سه چارک )
- شهسوار تنها : شادباش مرا به خاطر فرا رسيدن بهار، هنگام شكفتن، دميدن و زنده شدن پذيرا باشيد.
- آن ها : بهار عزيز..دوستت دارم..هر چه زودتر مرا احاطه کن ..
- يه جورديگه: ٭ سال نو مبارک/نوروزتان پيروز /بهارتان پرگل
Thursday, March 20, 2003
از ديروز تا حالا دارم به مغزم فشار ميارم كه براي عيد يه چيزي بنويسم ولي نوشتنم نيومد.
الان تصميم گرفتم كه حافظ رو باز كنم و هر چي كه اومد همونو بنويسم و نتيجه اين شد:
افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن
مقدمش يارب مبارك باد بر سرو و سمن
...
خنگ چوگاني چرخت خام شد در زير زين
شهسوارا چون به ميدان آمدي گويي بزن
...
مشورت با عقل كردم گفت حافظ مي بنوش
ساقيا مي ده به قول مستشار مؤتمن
نوروز باستاني بر همه ايرانيان مبارك باد!

شعور يك گياه ، در وسط زمستان ، از تابستان گذشته نمي آيد، از بهاري مي آيد كه فرا خواهد رسيد.
گياه به روزهايي كه رفته اند ، نمي انديشد، به روزهايي مي انديشد كه خواهند آمد.
اگر گياهان يقين دارند كه بهار خواهد آمد، چرا ما - انسانها - باور نداريم كه روزي خواهيم توانست به هر آنچه ميخواهيم، دست يابيم؟
پيامبر
Tuesday, March 18, 2003
چهار شنبه سوری از نگاه کاپوچينو
با هر آئينی هم که برگزار شود، باز کسی نمی تواند انکار کند که چهارشنبه سوری به نوعی برای همه ياداور پيشينه چند هزار ساله آريائيمان است. نوعی جشن ملی، جدا از همه مناسبتهای مذهبی و سياسی.
زن آينده مرد است.
اين يعني جهان كه زماني به شكل مرد ساخته مي شد، از حالا به بعد، به شكل زن تغيير شكل خواهد داد.
هر چه جهان فني تر و مكانيكي تر، سردتر و فلزي تر شود، به همان نسبت به گرمايي كه فقط زن مي تواند بدهد، نياز بيشتري پيدا خواهد كرد.
اگر بخواهيم جهان را نجات بدهيم، بايد با زن منطبق شويم،
بگذاريم زن ما را راهبري كند،
بگذاريم كه جذبه ابدي زن در ما رسوخ كند!
يا اينكه زن آينده مرد ميشود، يا نوع بشر نابود مي گردد،
زيرا فقط زن مي تواند در درون خود ، اميدي واهي بپروراند و ما را به آينده اي مشكوك فرا بخواند،
آينده اي كه اگر زن ها نبودند، مدتها بود كه ديگر به آن اعتقاد نداشتيم.
من در سراسر زندگي ام خواسته ام كه به دنبال صداي آنها بروم،
حتي اگر اين صدا ديوانه باشد،
و من هر چه كه باشم، ديوانه نيستم.
اما چيزي زيباتر از اين نيست كه كسي كه ديوانه نيست، در پي صدايي ديوانه ، به جهاني ناشناس پا مي گذارد.
جاودانگي/ كوندرا
مي دونستم
جلوي چهارشنبه سوري رو با هيچ بهونه اي نميشه گرفت!
ايرونيا هنوزم آتيشين!
Saturday, March 15, 2003
بيتوتهیِ کوتاهیست جهان
در فاصلهیِ گناه و دوزخ
...
آه
پيش از آن که در اشک غرقهشوم چيزی بگوی،
هرچه باشد
...
خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقهشوم
از عشق
چيزی بگوی!
Monday, March 10, 2003
Saturday, March 08, 2003
مدرسه فمينيسم 14:
- IFeminism: ( قسمت سوم )
برگزيده اي از مقاله Wendy McElroy در مورد Individualist Feminism ، تحت عنوان :
” فمينيسم طرفدار اصالت فرد:
صداي ميانه روي جنسي ”
IFeminism كه امروزه يكي از شاخه هاي سازمان يافته فمينيسم است، از ابتدا داراي چنين تشكيلاتي نبوده است. فمينيسم آمريكايي برخاسته ازجنبش ضد برده داري راديكالي طي دهه 1830 بود .جنبش مذكور، جنبشي بود خواستار برچيده شدن و نسخ برده داري (abolitionism) ، كه مدعي بود ، هر انساني، چه سفيد، چه سياه، داراي اختيار ميباشد ، بدين معني كه اين حق قانوني هر فردي است كه بتواند اختيار خود را، خودش در دست داشته باشد. وقتي طرفداران اين جنبش ،اين اصل را در پيش گرفتند، فمينيسم آمريكايي بوجود آمد كه بنيان ايدئولوژيكي آن، بر اصالت استقلال فرد ، استوار بود. اين فمينيسم خواهان برابري كامل همه افراد بشر ، تحت تنها يك قانون بود: (هرگونه) امتياز و حق ويژه ممنوع ، (هر گونه) ظلم و حق كشي ممنوع.
***ادامه دارد.
مدرسه فمينيسم 13:
- Ifeminism: (قسمت دوم)
اين فمينيسم بر پايه فلسفه هاي طرفدار اصالت بشر استوار بوده كه تكيه آنها بر استقلال ، حقوق ، آزادي وعدم وابستگي فرد و متفاوت بودن هرفرد از ساير افراد- منحصر به فرد بودن- ميباشد.
برداشت كلي عامه مردم از فمينيسم اين است كه ، فمينيسم ميگويد كه زنان با مردان ”برابر” بوده و بنابراين بايد مشابه مردان با آنها برخورد شود. ولي واقعا” مقصود از لفظ برابري در اين عبارت چيست؟ جواب اين سؤال دقيقا” همان چيزي است كه مدرسه هاي مختلف فمينيسم را شكل مي دهد. يعني تفاوت بين گرايشهاي مختلف فمينيسم در جوابي است كه هر يك به اين سؤال مي دهند.
بعنوان مثال ممكن است منظور يك مدرسه فمينيسم از ”برابري”، برابري زن و مرد در محدوده قوانين موجود باشد، درحاليكه هدف مدرسه ديگري،تغيير قوانين موجود و تصويب قوانين جديد يا تقسيم مجدد ثروت در جامعه باشد.
اين بحث را فقط بعنوان مقدمه اي براي صحبت كردن در مورد فمينيسم اومانيست پيش كشيدم و فعلا” قصد پرداختن به ان را ندارم، در فرصتهاي بعدي، براي مقايسه اين مدرسه با مدرسه راديكال وارد اين بحث خواهم شد.پس اگر اين بحث ها را دنبال مي كنيد، اين مطلب را همينجا داشته باشيد تا بعد.
مدرسه فمينيسم12:
- فمينيسم اومانيست :
بطور كلي ،آنچه كه فمينيستهاي اومانيست براي مبارزه با ان تلاش مي كنند، ممانعت از بالفعل شدن استعدادهاي بالقوه زنان و نابودي تواناييهاي ذاتي آنان، توسط جامعه اي است كه تنها رشد و پيشرفت شخصي مردان را مجاز مي دارد.
از انجا كه اين مبحث بسيار گسترده بوده و پرداختن به ان نيازمند زمان بسيار زيادي است، احتمالا” سعي خواهم كرد كه در چندين قسمت بطور مفصل به ان بپردازم و در پايان هم در نظر دارم كه به مقايسه اين مدرسه فمينيسم با فمينيسم راديكال بپردازم كه مبحث بسيار جذاب و جالبي است.
ضمنا” در مورد "IFeminism" ، به چندين سايت و مقاله بي نهايت عالي برخورده ام كه در پايان، همگي آنها را براي شمايي كه احتمالا” علاقمند به اين مبحث هستيد، معرفي خواهم كرد.
مدرسه فمينيسم 11:
- فمينيسم مادي گرا:
اين فمينيسم معتقد به فلسفه اصالت ماده بوده و جنبشي بود كه در قرن نوزدهم ،با هدف دادن آزادي به زنان ، از طريق بهبود اوضاع مادي و شرايط اقتصادي آنها بوجود آمد. اين فمينيستها طالب آن بودند كه بار مسؤوليتهايي چون، نگهداري منزل و خانه داري و آشپزي را از دوش زنان بردارند.
مدرسه فمينيسم 10:
- فمينيسم محافظه كار:
فمينيسم محافظه كار، از فمينيسمي كه خط مشي مردانه اي را براي زنان ،اتخاذ مي كند و در نتيجه منكرنياز زنان به داشتن روابط نزديك و محرميت با مردان، خانواده و فرزندان مي شود، انتقاد مي كند. اين فمينيستها نگران اين هستند كه برابري زن و مرد، به معناي نابودي خانواده باشد و منجر به از هم پاشيدگي خانواده شود.
اين فمينيسم، شعارمشهورمكتب فمينيسم- ” هر شخصيتي سياسي است. ”- را رد ميكند.
مدرسه فمينيسم 9:
اين سايت اطلاعات خوبي در مورد تئوري و انواع فمينيسم و همچنين ساير سايتهاي حاوي مطالب مختلف در مورد فمينيسم در اختيارتان قرار مي دهد. در صورت علاقمندي به مبحث فمينيسم ، حتما” سري به اين سايت بزنيد.
مدرسه فمينيسم 8:
منتقدان فمينيسم ليبرال:
بيشتر انتقادات وارد بر فمينيسم ليبرال برميگردد به تكيه ان بر حقوق سياسي و در نتيجه غافل شدن آن از حقوق اقتصادي و همچنين تمركزو تأكيد آن بر شباهت هاي موجود بين دوجنس زن و مرد و ناديده گرفتن تفاوتهاي انها - با توجه به اعتقاد انها به برابري كامل زن و مرد و در نتيجه خواستار برابري كامل حقوق انان در تمام زمينه ها بودن-.
دو تن از منتقدين فمينيسم ليبرال :
1- Jean Bethke Elshtain :
وي معتقد است كه:
الف- زنان اصلا” قابليت اين را ندارند كه تا اين حد- كه فمينيسم ليبرال ميگويد- به مردان شبيه شوند:
اين مدرسه در پرداختن به مسأله فرهنگ راه افراط را پيموده است،و از توجه به تفاوتهاي طبيعي و بيولوژيكي زن و مرد غافل است....
ب - زنان اصلا” نمي خواهند كه تا اين حد به مردان شبيه باشند:
همسر بودن و مادر بودن چيزي وراي نقشهاي ظاهري است...
ج - زنان اصلا” نبايد بخواهند كه به مردان بيش از حد شبيه شوند:
فمينيستها بايد خواهان حق انتخاب باشند.
اين كافي نيست كه به وسيله اي، به دنيايي كه از قبل ساخته و پرداخته شده است،راه پيدا كنيم، بلكه بايد سعي كنيم كه خودمان دنيا را تغيير دهيم! ـ.
(**ياد يه جمله اي افتادم: ” اين كافي نيست كه به هنگام ترك كردن دنيا ادم خوبي باشيم، بلكه بايد سغي كنيم كه دنياي خوبي را ترك كنيم!” )
2- Allison Jaggar :
الف - ذهنيت ليبرالي از فرد، ايراد دارد. اين ذهنيت، با جدا دانستن جسم از فكر ومقدم داشتن فكر برجسم، منجرميشود به:
- solipsism - اعتقاد به اينكه تنها فرد است كه وجود دارد - سياسي (* شايد فرد گرايي سياسي):
افراد معقول ، جدا از يكديگر بوده و نيازهايشان از هم متمايز و حتي مخالف يكديگر است.
- شكاكيت سياسي:
براي مسايل سياسي هيچ راه حل عمومي وجود ندارد.
ب - اعتقاد به ترجيح داشتن فكر بر جسم و مقدم بودن فرد بر جمع ، منجر به افراط در آزاديخواهي مي شود كه اثرات سوءي در پي دارد.
مدرسه فمينيسم 7:
- فمينيسم ليبرال :
اين شاخه از فمينيسم در محدوده قراردادهاي اجتماعي فعاليت ميكند و هدف آن ،كسب ارزشهاي آزاديخواهانه آزادي عمل ،برابري و عدالت براي زنان،از طريق اصلاحات حقوقي و اجتماعي است. اين گروه معمولا” بدليل مشكلات موجود در سيستم اجتماعي، كار خاصي از پيش نمي برند،تا اينكه يك جنبش راديكالي رخ دهد و اين مشكلات را از سر راه انها بردارد.
ازبزرگترين اهداف امروز اين فمينيستها ، رها كردن زنان از نقش ها و مسؤوليتهايي است كه مانع ازپيشرفت زندگي شخصي آنها بعنوان يك انسان ميشود. از ميان ساير اهداف اين گروه ميتوان اشاره كرد به : ايجاد فرصتهاي شغلي برابر، امكان ادامه تحصيل و كنترل توليد مثل اشاره كرد.
از انجا كه هدف من در حال حاضر، تنها اشاره اي مختصر به همه انواع مدرسه هاي فمينيستي است،نه پرداختن به هر يك بطور كامل، در صورت علاقمندي به كسب اطلاعات بيشتر در مورد فمينيسم ليبرال و تاريخچه ان، ميتوانيد مراجعه كنيد به اينجا.
لازم به توضيح است كه بر فمينيسم ليبرال، از هر دو سو، يعني هم از طرف راديكال ها و هم از طرف فمينيستهاي محافطه كار انتقاداتي وارد است.
مدرسه فمينيسم 6:
- فمينيسم فرهنگي :
پس ازفرونشيني جنبش فمينيسم راديكال ، نوبت رسيد به فمينيسم فرهنگي كه اعضاي آن هم در واقع همان هايي بودند كه در جنبش قبل شركت داشتند، كما اينكه بعضي از فمينيستهاي فرهنگي، هنوز هم عنوان راديكال را يدك مي كشند.البته بين اين دو نهضت، تفاوتهاي فاحشي وجود دارد. فمينيسم راديكال جنبشي بود با هدف ايجاد تغييرات اجتماعي ، درحاليكه هدف فمينيسم فرهنگي ايجاد يك فرهنگ زنانه بود. بعضي از كوششهاي اين جنبش ، فوايد اجتماعي اي در پي داشته است و نيز بسياري از فمينيستهاي فرهنگي درزمينه امور اجتماعي فعاليتهايي داشته اند، البته به شكل انفرادي و شخصي ،نه بعنوان بخشي از جنبش.
فمينيستهاي فرهنگي گاهي داراي عقايدي هستند كه به طرز وحشتناكي، غير مترقي بنظر ميرسد ، من جمله اينكه ، همه زنان بطور ذاتي و طبيعي از مردان مهربانتر و لطيف ترند و بنابراين اگر تمام سران و رهبران دنيا زن بودند، در دنيا هيچ جنگي وجود نمي داشت.
پس از اينكه همه جنبش هاي دهه 60 ، با هدف ايجاد تغييرات اجتماعي ، ناكام ماند ، اكتر افراد نسبت به امكان تغييرات اجتماعي بدبين شدند. در اين ميان بسياري از ايشان سعي در پيدا كردن جايگزيني براي اين جنبش ها بودند ،تا حداقل بتوانند تا جايي كه امكان داشت از قدرت نظام اجتماعي حاكم ، كه از عهده تغيير اساسي ان بر نيامده بودند، بكاهند. بطور خلاصه اين امر همان عاملي بود كه فمينيسم راديكال را به فمينيسم فرهنگي تبديل كرد.
مدرسه فمينيسم5:
- فمينيسم راديكال :
اين شاخه از فمينيسم كه به عقيده بسياري ، يكي از اجزاي ناخواسته و مشكل ساز فمينيسم است، درواقع منشاء و زمينه شكل گيري بسياري ديگر از گرايشهاي فمينيستي است وبسياري از عقايد فمينيستي ديگر ، ريشه در اين نوع از فمينيسم دارند.
در اين مدرسه عقيده بر اين است كه تفاوتهاي موجود بين دو جنس مذكر و مؤنت، برخلاف تصور عام، طبيعي نيستند و از بدو تولد انسان وجود ندارند، بلكه تحت تأثير شرايط اجتماعي و سياسي جامعه شكل مي گيرند. اين فمينيستها خواستار اصلاحات اساسي وريشه اي در نظام اجتماعي هستند.
فمينيسم راديكال در فاصله سال 1967 تا 1975 بسيار مطرح و غالب بود ولي امروزه ديگر آن اعتبار جهاني قبل را ندارد.
دليل دادن عنوان ” راديكال ” به اين گروه انست كه اينان معتقدند كه تحميل و فشار وارد به زنان، بنيادي ترين نوع فشار موجود در جوامع بوده كه پا را از مرزهاي نزادي، فرهنگي وطبقاتي هم فراتر گذاشته است. اين جنبش شديدا” معتقد به ايجاد تغييرات اجتماعي در مقياس وسيع و حتي حركتي انقلابي است.
فمينيسم راديكال اين سؤال را مطرح ميكند كه چرا به زنان بايد با توجه به شرايط بدني شان تنها نقشهاي خاصي در جامعه داده ميشود و همين سؤال را هم در مورد مردان مطرح ميكند. فمينيسم راديكال برآنست كه مرز بين رفتارهاي طبيعي و ذاتي ورفتارهاي ناشي از شرايط فرهنگي جامعه را مشخص كند، تا هم به زنان و هم به مردان آزادي لازم را در پذيرفتن نقشهاي مختلف اجتماعي بدهد.
از انجاييكه فشارهاي اجتماعي در مقياس هاي بسيار بزرگي در هر جامعه به چشم ميخورند، به سختي ميتوان رفتارهاي كاملا” ذاتي و طبيعي را در افراد تشخيص داد، كه از تأ ثير شرايط اجتماعي كاملا” مبرا باشند، واز همين رو، فمينيسم راديكال تا حد زيادي با فمينيسم فرهنگي قابل مقايسه است.
مدرسه فمينيسم 4:
- فمينيسم ماركسيست و سوسياليست :
ماركسيسم باوردارد كه زنان تحت فشار هستند و اين تحميل بر زنان را نتيجه نظام مالكيت سرمايه داري يا خصوصي ميداند، بنابراين معتقدست كه تنها راه پايان دادن به تحميل وارد به زنان ، پايان دادن به نظام سرمايه داري است.
بين فمينيسم ماركسيست و سوسياليست تفاوتهايي وجود دارد، بطوريكه ميتوان فمينيسم سوسياليست را نتيجه تلفيق فمينيسم هاي ماركسيست و راديكال دانست ، كه البته فمينيسم ماركسيست در اين ميان عنصر غالب است.
درصورت علاقمندي به كسب اطلاعات بيشتر در مورد ماركسيسم و سوسياليسم مراجعه كنيد به:
Marxists and socialists
مدرسه فمينيسم 3:
- فمينيسم ECO:
اين شاخه از فمينيسم در اصل بيشتر روحاني و معنوي است ، تا سياسي يا علمي.
عقايد اين فمينيست ها بر اين اصل اوليه استوار است كه يك جامعه اشرافي منابع طبيعي خود را بدون توجه به اثرات طولاني مدت مصرف نادرست از اين منابع به هدر خواهد داد و به عقيده ايشان اين فرهنگ غلط مصرف تنها ناشي از فرهنگ طبقاتي يا اشرافي است. اين گروه معتقدند كه همواره رابطه اي بين نحوه برخورد يك جامعه با منابع طبيعي، محيط زيست و حيوانات، و نحوه برخورد آن با زنان در آن جامعه وجود دارد. اين فمينيستها معتقدند كه با مقاومت در برابر فرهنگ طبقاتي، در واقع براي حفظ زمين و منابع طبيعي و جلوگيري از تخريب آنها تلاش مي كنند وبرعكس.
اين شاخه از فمينيسم در واقع يكي از نهضتهاي طرفدار محيط زيست است كه تكيه آن برفرهنگ جامعه بوده ، كه با تأثير اندكي كه از فمينيسم راديكال و فمينيسم فرهنگي گرفته است، بر اين باورست كه همواره رابطه مستقيمي بين نابودي زمين و نابودي زنان در يك جامعه وجود دارد و اين دو امر را هرگز جدا از يكديگر نميداند و همزمان براي جلوگيري از هر دوي اينها مبارزه ميكند.
از بعضي لحاظ هم اين شاخه از فمينيسم به نوعي ،شكل تغيير يافته سوسياليسم ميباشد.
جنبش هاي سبز اروپا در بوجود اوردن يك فمينيسم آگاه در اين زمينه، بسيار موفق بوده اند. باوجوديكه در اصل جنبش هاي سبز، مستقل از فمينيسم ECO بوده اند، ولي امروزه بخشي ضروري از اين مدرسه فمينيسم بحساب ميآيند.
در صورت علاقمندي مراجعه كنيد به NOW كه يكي از گروههاي اين مدرسه است كه به جنبش هاي سبز پيوسته است.
** جبهه سبز ايران
مدرسه فمينيسم 2:
قبل از همه اشاره اي بكنم به يكي از مدرسه هاي فمينيست كه در ليست پايين از قلم انداخته شده ،كه شايد - اميد وارم- تا حدي به جواب سؤال نداي عزيز نزديك باشد - در مورد اينكه آيا فمينيسم مرد ستيز هم در حال حاضر وجود دارد يا نه -:
- Separatists :
اين گروه از فمينيست ها طرفدار جدايي زنان از مردان، كاملا” يا در برخي موارد، هستند. بطور خلاصه اين گروه بر اين باورند كه زنان با جدا شدن از مردان - به طرق مختلف -ميتوانند از شرايط و موقعيتهاي كاملا” متفاوتي برخوردار شوند. بطوركلي حتي بسياري ديگر از فمينيست ها هم كه عضو اين گروه نيستند، دوري موقت- و البته نه دائم! ـ از مردان را اولين قدم ضروري در راه رشد فردي ميدانند.
لازم به ذكر است كه بعضي به اشتباه تصور ميكنند كه همه ” لزبين ها ” هم Separatist هستند! در حاليكه اين فرض كاملا” اشتباهست، چون لزبين ها فقط ازداشتن روابط سكسي
با مردان دوري ميكنند، نه از ساير روابط . بنابراين قرار دادن كليه Separatist ها هم در شمار لزبين ها اشتباهست. لزبين هاي فمينيست هم عقايد خاص خود را دارند.
جالب اينجاست كه بعضي از فمينيست ها هستند كه عمدا”- با اهداف سياسي - و به قصد نفي هرگونه رابطه اي با مردان - مرد ستيزي- لزبين ميشوند!
مدرسه فمينيسم 1:
فمينيسم چيست؟
تعريف لفظي : ” اعتقاد به برابري اجتماعي، سياسي و اقتصادي دو جنس ( زن و مرد) ” و بعبارتي ” نفي تبعيض جنسي ”
البته فمينيسم در حيطه علوم اجتماعي ، صرفا” محدود به اين نميشود، بلكه چيزي فراتر از اينهاست.
گرايشهاي مختلف فمينيسم:
- فمينيسم آزاديخواه/ ميانه رو( ليبرال)
- فمينيسم طرفداراصلاحات اساسي/ چپ افراطي( راديكال)
- فمينيسم محافظه كار
- فمينيسم سوسياليست
ساير مدرسه هاي فمينيست:
- فمينيسم ماركسيست
- فمينيسم لزبين
- فمينيسم اومانيست( انسان گرا )
- فمينيسم (نژاد) سياه
- فمينيسم ECO ( تركيبي از فمينيسم راديكال ، جنبش اكولوژي و اومانيسم مذهب ستيز)
- فمينيسم آنارشيست ( هرج و مرج طلب )
- فمينيسم آكادميك
به دليل كمبود وقت، در فرصتهاي بعدي به شرح هر يك از موارد فوق خواهم پرداخت.
بي آنكه ديده بيند،
در باغ
احساس ميتوان كرد
در طرح پيچ پيچ مخالفسراي باد
يأس موقرانه برگي كه
بي شتاب
بر خاك مي نشيند.
...
اين، فصل ديگري ست...
واقعا” درست ميگ ه:
”وقتی آدم يه مدتی نمی نويسه، دوباره نوشتن مشکل بنظر مياد. انگار هيچ حرفی برای گفتن نيست و ...”
ولي خوب همينجوري هوس كردم ، بعد از مدتها دوباره يه مطلبي پست كنم. همين.
فكر مي كنم هر كسي حتي اگه براي يه بار هم كه شده لذت كليك كردن روي اين آيكون post&publish
رو تجربه كرده باشه ، هيچوقت نميتونه براي هميشه از وبلاگ نوشتن كناره گيري كنه.
|